باران تویی
تابلوشعر «باران تویی» با یاد آهنگی از چارتار
طرح «باران تویی» برگرفته از شعر «احسان حائری» و آهنگی از گروه چارتار در آلبوم «باران تویی»
اگر شعر و موسیقی در زندگی شما جاریست، تابلوهای چکامه یکی از بهترین پیشنهادها برای خاطره سازی و آرامش محیط شماست؛
تابلو شاسیهای چکامه، با کیفیت چاپ بسیار بالا و متریال عالی به دست شما میرسد که میتواند به عنوان یک یادگار ماندگار نیز از طرف شما به دوستانتان هدیه داده شود...
طرحهای چکامه کاملا اختصاری و انحصاریست؛ تابلوعکسهای چکامه، با مجوز رسمی و حفظ حقوق عکاسان و انحصارا در اختیار چکامهاست.
از آسمانم ماتم ببارد
هراسِ بی تو ماندنم ادامه دارد
نمی نویسد ترانه بی تو
چگونه پَر کشد خیالِ واژه بی تو
به لب رسیده جان کجایی کجایی
که برده طاقتم جدایی
باران تویی به خاک من بزن باز آ ببین
که بی مه تو من هوای پر زدن ندارم
باران تویی به خاک من بزن باز آ ببین
که در رهِ تو من نفس بریده در گذارم
مگر ندانی چو از تو دورم
بیراهه ای خموش و تار بی عبورم
نمی توانم دِگر برویم
که من اسیرِ این خزان تو به تویم
به لب رسیده جان کجایی کجایی
رهی نمانده تا رهایی
باران تویی به خاک من بزن باز آ ببین
که بی مه تو من هوای پر زدن ندارم
باران تویی به خاک من بزن باز آ ببین
که در ره تو من نفس بریده در گذارم
- شاعر
- رهی معیری
- طراح
- چکامه
طرح «باران تویی» برگرفته از شعر «احسان حائری» و آهنگی از گروه چارتار در آلبوم «باران تویی»
اگر شعر و موسیقی در زندگی شما جاریست، تابلوهای چکامه یکی از بهترین پیشنهادها برای خاطره سازی و آرامش محیط شماست؛
تابلو شاسیهای چکامه، با کیفیت چاپ بسیار بالا و متریال عالی به دست شما میرسد که میتواند به عنوان یک یادگار ماندگار نیز از طرف شما به دوستانتان هدیه داده شود...
طرحهای چکامه کاملا اختصاری و انحصاریست؛ تابلوعکسهای چکامه، با مجوز رسمی و حفظ حقوق عکاسان و انحصارا در اختیار چکامهاست.
از آسمانم ماتم ببارد
هراسِ بی تو ماندنم ادامه دارد
نمی نویسد ترانه بی تو
چگونه پَر کشد خیالِ واژه بی تو
به لب رسیده جان کجایی کجایی
که برده طاقتم جدایی
باران تویی به خاک من بزن باز آ ببین
که بی مه تو من هوای پر زدن ندارم
باران تویی به خاک من بزن باز آ ببین
که در رهِ تو من نفس بریده در گذارم
مگر ندانی چو از تو دورم
بیراهه ای خموش و تار بی عبورم
نمی توانم دِگر برویم
که من اسیرِ این خزان تو به تویم
به لب رسیده جان کجایی کجایی
رهی نمانده تا رهایی
باران تویی به خاک من بزن باز آ ببین
که بی مه تو من هوای پر زدن ندارم
باران تویی به خاک من بزن باز آ ببین
که در ره تو من نفس بریده در گذارم